داستانهای زیبای بهلول
هارون الرشيد در صحن عمارت خود نشسته بود.
عيسى بن جعفر برمكى و ام جعفر (مادر جعفر برمكى) و ديگران حاضر بودند.
هارون امر كرد كه بهلول را حاضر كنند.
بهلول حاضر شد و در مقابل هارون نشست.
هارون به بهلول خطاب مى كند كه ديوانه ها را بشمار.
بهلول گفت: اول خودم هستم و پس از اشاره به مادر جعفر برمكى گفت: دوم اين است.
عيسى با حالت عصبانيت فرياد زد: واى بر تو، براى ام جعفر چنين حرفى را مى زنى؟
بهلول گفت: تو هم سومى هستى، اى صاحب عربده!
هارون از كوره در رفت و فرياد كشيد: بهلول را بيرون كنيد!
بهلول گفت: و تو هم چهارمى هستى.
ممنون از انتخابت
خواهشا بی نظر این وب را ترک نکن
هر روز به ما سر بزنید و شاهد بهترین مطالب باشید
با عضویت در خبرنامه زیباترین مطالب را در ایملتان داشته باشید
خواهشا به هر پست سر میزنید امتیاز دهی کنید به صورت پایین هر پست
:: موضوعات مرتبط:
داستانها زیبا ,
,
:: برچسبها:
داستان ,
|
امتیاز مطلب : 78
|
تعداد امتیازدهندگان : 25
|
مجموع امتیاز : 25